چه زیبا و تلخ اشتیاق رود برای نیست شدن چه عظم عظیمی وقتی به سینهی سنگها سخت میزند چه موزون و پر غرور ترانهخوانی این پرخروش مست *** چه رشک برانگیزی دریا! با چنین عاشقی که بیقرار است در قرار تو
چه زیبا و تلخ اشتیاق رود برای نیست شدن چه عظم عظیمی وقتی به سینهی سنگها سخت میزند چه موزون و پر غرور ترانهخوانی این پرخروش مست *** چه رشک برانگیزی دریا! با چنین عاشقی که بیقرار است در قرار تو
پس از تو آغوشم را تنها برای مرگ باز خواهم کرد لیک تقدیر تحریر کرده است مجازات مرور خاطرات بیانتهای تو را افسوس! مرگ فرمانبر تقدیر است
سکوت تو خالی از ناگفتههاست یکان یکان کلماتش را هزار بار در چشمان تو مرور کردهام هر چه خواهی سکوت کن حتی اگر به عمق فصلهای انتظار چشمان تو، چون غنچههای نوبرانهی بهاری باران شب را هویدا میکند و نقش سیلی بادهای سرد حک گشتهاست بر لرزش دستان چون برگهای تو و من! باغبان پیری […]